به پيش روي من تا چشم ياري مي كند ، درياست
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست
درين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم دريا ، دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست
خروش موج با من مي كند نجوا
كه : هر كس دل به دريا زد رهائي يافت
كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت
مرا آن دل كه بر دريا زنم ، نيست
ز پا اين بند خونين بر كنم نيست
اميد آنكه جان خسته ام را
به آن ناديده ساحل افكنم نيست..

:: موضوعات مرتبط:
دلنوشته ,
,
:: برچسبها:
اتاق تنهایی ,
تنهایی ,
تنها ,
کلبه تنهایی ,
alon chamber ,
alon ,
دلم ,
غمم ,
دریا ,
ساحل آسودگی ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8